کد خبر : 76
تاریخ انتشار : سه شنبه 31 مرداد 1402 - 14:16
-

غزل زیبای استاد حشمت آزادبخت شاعر خوش طبع شهر کوهدشت

غزل زیبای استاد حشمت آزادبخت شاعر خوش طبع شهر کوهدشت

غزلی زیبا از حشمت آزادبخت شکست سهم سکوتم طلوع آمدنت که خون عقربه یخ زد غروب گم شدنت به سمت سمت نگاهم حضور تاریکی ست چه انقلاب بزرگی! نگاه شب شکنت چه شعرهای قشنگی ز شاعر چشمت چه حرف های لذیذی ز پسته ی دهنت به چشم تو چه شبیه اند ماه و مهتابی و

غزلی زیبا از حشمت آزادبخت

شکست سهم سکوتم طلوع آمدنت

که خون عقربه یخ زد غروب گم شدنت

به سمت سمت نگاهم حضور تاریکی ست

چه انقلاب بزرگی! نگاه شب شکنت

چه شعرهای قشنگی ز شاعر چشمت

چه حرف های لذیذی ز پسته ی دهنت

به چشم تو چه شبیه اند ماه و مهتابی

و آن دو کفتر لرزان به متن پیرهنت

به سیم های دو پلکت بزن به زخمه ی چشم

فدای گرمِ بلندِ نگاه تارزنت

تو ای همان فلکی روح شعر مولانا

چگونه می رود این تن به تَنگ پیرهنت

خدا کند که از این پس ز هم جدا نشوند

نفس نفس تب شعرم و دستمال تنت

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

آپلود عکس